اصلاح امت
پیام هر نهضتی را باید در سخنان و کلام های خالق آن جستجو کرد. حضرت وقتی از مدینه به سمت مکه حرکت کردند خطبه های ایشان نیز شروع شد. به خصوص پیام این نهضت در وصیتنامه ایشان به برادرشان محمد حنفیه بخوبی منعکس شده است. در قسمتی از آن می فرمایند: ((...انّی لم اَخرُج اَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظَالِماً و انَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الاصلاحِ فی اُمَّهِ جَدِّی محمد صلی الله علیه و آله و سلم. اُریدُ اَن آمُرَ بِالمعروف و اَنهی عَنِ المُنکَر و اسیرُ بِسیرهِ جدّی و سیرَهِ اَبی علی بنِ ابیطالب علیه السلام...)) (مقتل خوارزمی، ج1ص188) من خروج نکردم از برای تفریح و تفرج و نه از برای استکبار و بلند منشی و نه از برای فساد و خرابی و نه از برای ظلم و ستم، بلکه خروج من برای اصلاح امت جدم محمد صلی الله علیه و آله و سلم می باشد. من می خواهم امر بمعروف نمایم و نهی از منکر کنم و بسیره و سنت جدم و آیین و روش پدرم علی بن ابیطالب علیه السلام رفتار کنم.
در این وصیت نامه حضرت به تعریف قیام خود می پردازند. هر تعریف کاملی دارای رسم و حد است. رسم اینسکه تعریف من شامل چه چیزهایی نمی شود و حد یعنی تعریف من چه چیزی هست. حضرت در تعریف از قیام ابتدا رسم را بیان فرموده و قیام از سر لاابالی گری و ایجاد هرج و مرج در جامعه و هرگونه ظلم و ستم و برتری جویی را نفی کرده و سپس به بیان حد پرداخته و ادامه می دهند من برای اصلاح امت قیام می کنم.
در این بیان حضرت معلوم می شود که بعد از پنجاه سال از وفات پیامبر اکرم امت به راه دیگری رفته اند، سبک زندگی تغییر کرده و ملاک ارزش گذاری افراد به جای علم و تقوا، ثروت و قدرت آنها قرار گرفته است. خلیفه مسلمین از شرب خمر ابایی ندارد و حتی با سگ و میمون به بازی مشغول می شود. از اینجا معلوم می شود جای ارزشها و ضد ارزشها باهم در جامعه مسلمین تغییر کرده است. پس حضرت با حرکت خود قصد دارند مردم را آگاه کنند، پرورش دهند و به سوی اسلام ناب فرا خوانند.
درست است که روند این انحراف عمیق پیش از معاویه آغاز شد، امّا به وسیله او شدت و جهت و گسترش یافت؛ چرا که از اندیشه و عملکرد او پیداست که وى بر این نقشه بود تا مردم را از روح و جان دین و هدف هاى بلند و عادلانه و آزادى بخش قرآن و سبک و سیره قانون مدارانه و مردم دوستانه پیامبر به تدریج دور ساخته و با حفظ پوسته اى خشک و خشن از دین و ظواهر و قالب هایى بى روح از آن، ارکان مذهب سالارى هراس انگیز و خشونت بارى را بر پا داشته و آن گاه پایه هاى رژیم خودکامه و انحصارى و موروثى اموى را بر آن ارکان بنیاد نهد. به همین جهت و در این راستا بود که به این جنایت هاى سهمگین دست یازید:
الف) نخست با نیرنگ و دجالگرى و عوامفریبى و زورمدارى و به هر وسیله ممکن قدرت ملّى و امکانات عمومى را بدون رضایت مردم به انحصار خویش در آورد و در این راه بود که به سرکشى در برابر امیر مؤمنان و شعله ور ساختن جنگ و ترور و کشتار ناجوانمردانه، حتى فریبکارى هاى رسوا و عهدشکنى آشکار در صلح با امام مجتبى و از سر راه برداشتن او به وسیله سم خیانت دست یازید.
ب) پس از قبضه قدرت، با گماشتن اراذل و اوباش دست پرورده خویش بر پست ها و مسلط ساختن سیاه روترین جلادان و دژخیمان خود بر مردم، به ویژه در عراق- که مرکز دوستداران آگاه و عدالتخواه امیر مؤمنان بود- به تصفیه خونین و خشونت بارى دست زد و چهره هاى آزادیخواه، عدالت پیشه، اصلاح طلب، دانشمند و ستم ستیزى نظیر: حجر بن عدى ها، میثم ها، رشیدها، عمروها و ... را با تفتیش عقاید و پرونده سازیهاى رسوا قتل عام کرد و اختناق و سانسورى وحشتناک حاکم ساخت.
پ) آن گاه با یک برنامه گسترده بر آن شد تا با بخشنامه ها، مکتب خانه ها، منبرها، مسجدها، جمعه ها، جماعت ها، و استخدام عالمان دنیادار و شیفته جاه و مال، و به کار گرفتن عناصر خمود و تاریک اندیش و عقب مانده و قشرى، از سویى با تحریف مفاهیم و معارف دینى و ساختن و پرداختن روایات دروغ، موقعیت شکوهبار امیر مؤمنان و فرزندان پرافتخار او را- که همسنگ و هموزن قرآن و یکى از دو امانت گران پیامبر و آموزگار و مفسر کتاب خدا و الگو و سرمشق راستین امت بودند- در افکار عمومى سخت تخریب ساخته و آنان را مخالف کمال و فضیلت و دین و دانش، و ایمان و پروا، و نماز و عبادت، و در خور لعنت و نفرین، به خورد توده هاى ناآگاه بدهد؛ و از دگر سو با همان ابزارهاى شیطانى نسل و تبار پلید اموى را با چهره آرایى دروغین و فضیلت تراشى شرم آور و شعر و شعارهاى فریبنده و وسوسه ها و دمدمه هاى گمراه گرانه و عوامفریبى و غوغا سالارى جایگزین آنان سازد.( کتاب در سوگ امیر آزادی- گویاترین تاریخ کربلا، نشر حاذق. پیشگفتارص25-27)
و سرانجام هم براى تکمیل پروژه خویش بر آن شد تا بر خلاف اندیشه دو گروه شیعه و اهل سنت با بدعتى زشت و سهمگین، به هر وسیله ممکن براى فرزند پلیدش رهبرى و حکومت را ارثى و خانوادگى و انحصارى سازد.
امیر مؤمنان در اشاره به گوشه اى از این روند فاجعه بار و بحران زا و لزوم تحول مطلوب و اصلاحى در جامعه است که فرمود:
أَلَا وَ إِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِیَّهُ ( صلى الله علیه وسلم ) وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ
حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ وَ أَعْلَاکُمْ أَسْفَلَکُمْ وَ لَیَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا وَ لَیُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا (نهج البلاغه خطبه 16)
بدانید که روزگار و شرایط جامعه و حکومت شما دگر باره به شرایط ناهنجار هنگامه بعثت پیامبر بازگشته و همان آفت ها و تیرگى ها و حق کشى ها به شما روى آورده است؛ به خدایى که آن حضرت را به راستى فرمان بعثت داد سوگند که به سختى آزمایش و غربال خواهید شد و بسان محتواى دیگ جوشان زیر و رو خواهید گشت تا روشن اندیشان و شایستگانى که عقب رانده شده و سرکوب گشته اند به پیش آیند و بر تدبیر امور مردم همت گمارند و نالایقان و چاکرمنشان که با تزویر و تملق پیش افتاده اند، سر جاى خویش باز گردند.
امیر المومنین در این فرمایش از یکرو به روز عاشورا که بهشتیان و جهنمیان بطور کامل از هم جدا شدند اشاره می کند و از طرف دیگر به روز ظهور موعود که در فرآیند تشکیل حکومت امام عصر حق و باطل مرزبندی مشخصی از هم خواهند داشت.
پیشواى آزادى حضرت سید الشهداء در کنار خانه خدا در انجمنى از نمایندگان فکرى مردم در یک سخنرانى پر محتوا و طولانى و عمیق در اشاره اى روشنگر و برانگیزاننده به این عامل فرمود:
«فانّ هذه الطّاغیة قد صنع بنا و بشیعتنا ما قد علمتم و رأیتم و شهدتم و بلغکم ... فانّى اخاف ان یندرس الحقّ و یذهب ....»(نهج الشهاده، ص92) آنچه این طغیانگر و پایمال کننده حقوق و آزادى مردم، در حق ما و دوستدارانمان روا داشت، شما، یا خود دیدید و شنیدید و یا به آگاهى تان رسید و مى دانید؛ از این رو اینک من مى خواهم در قالب چند پرسش، حقایق را بر شما بگویم.
هان اى مردم! سخن مرا نیک بشنوید و آن را پوشیده دارید تا آن گاه که به شهر و دیارتان باز گشتید، آن را به افراد مورد اعتماد خود بگویید؛ چرا که اینک کار به جایى رسیده است که اگر حقیقت را نگویم و در برابر استبداد به روشنگرى نپردازم، مى ترسم دین خدا و مقررات آزادیبخش و عدالت آفرین او نابود گردد و مذهب سالارى دروغین و هراس انگیز و خشن اموى بپاید.
ظلم ستیزی و آشکار کردن چهره ظالمان
امام حسین علیه السلام در سخنى الهام بخش و سازنده با یاران، در شکایت از تباهى و دگرگونى نامطلوب روزگار، فرمود:
«فانّى لا ارى الموت الّا سعادة و لا الحیاة مع الظّالمین الّا برما ....»( تحف العقول، ص248) در این شرایط ظالمانه و تیره و تار است که من مرگ آزادمنشانه را جز سعادت و نیک بختى، و زیستن با بیدادگران و پایمال کنندگان حقوق و کرامت مردم را جز رنج و تحمل حقارت و نگونسارى نمى نگرم.
در این بیان معلوم است که حضرت در برابر کفر برخواسته و به جنگ کفر می رود نه نفاق و این در رویکرد عملی معاویه و یزید هم آشکار است که معاویه ظاهر دین را حفظ می کرد اما یزید ابایی از کنار گذاشتن دین نداشت.
حضرت در درخواست والی مدینه برای بیعت با یزید می فرمایند: أَیُّهَا الْأَمِیرُ إِنَّا أَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِکَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ یَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ وَ لَکِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَیُّنَا أَحَقُّ بِالْبَیْعَةِ وَ الْخِلَافَةِ ثُمَّ خَرَجَ علیه السلام(لهوف، سید بن طاووس، ص17)
فرمود: واى بر تو، اى پسر زن کبود چشم، تو براى زدن گردن من دستور میدهى بخدا قسم دروغ گفتى و گناه کردى! امام علیه السّلام بعد از این گفتگوها متوجه ولید شد و به او فرمود: ایها الامیر! ما اهل بیت نبوت و معدن رسالت میباشیم، مائیم که ملائکه بر خاندانمان نازل میشدند، خدا دنیا را بما افتتاح نمود و بما ختم خواهد کرد. یزید مردى است فاسق و شراب خوار، قاتل مردم بىگناه و شخصى است که بطور علنى فسق و فجور میکند. شخصیتى مثل من ابدا با یزید بیعت نخواهد کرد. ولى در عین حال ما و شما تا فردا صبح تجدید نظر میکنیم تا معلوم شود کدام یک از ما براى مقام بیعت و خلافت اهلیت خواهیم داشت. این بفرمود و خارج شد.
چنانکه می دانیم اهل بیت علیهم السلام نور واحدند و هر کدام اگر در زمان دیگری بود همان راه را طی می کرد. چگونه اهل بیت در هر زمانی حاکمانی مثل بنی عباس را تحمل کردند ویا امیرالمومنین بیست و اندی سال را در خانه نشینی تحمل کرد اما ابا عبدالله الحسین علیه السلام نه تنها بیعت را نپذیرفت بلکه مقایسه بین خود و یزید را مع الفارق دانسته و علیه این شخصیت فاسد قیام می کند. این قیام نشان دهنده این است که تمامیت اسلام در خطر افتاده و جبهه کفر از چهره منافقانه خویش خارج شده و دست در براندازی دین نموده.
حضرت در برابر فریبکارى یکى از مهره هاى کهنه کار استبداد که او را به بیعت با رهبر رژیم اموى وسوسه مى کرد، فرمود:
«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ و على الاسلام السّلام اذ قد بلیت الامّة براع مثل یزید ....»(لهوف، ص12) دیگر باید فاتحه اسلام و مسلمانى را خواند و با آن وداع گفت، آن گاه که جامعه و مردم دچار زمامدار و رهبرى همانند یزید گردند.
منابع:
1) سید ابن طاوس، اللهوف على قتلى الطفوف، 1جلد، جهان - تهران، چاپ: اول، 1348ش. 664ق
2) على کرمى، در سوگ امیر آزادى-گویاترین تاریخ کربلا، 1جلد، نشر حاذق - قم، چاپ: اول، 1380ش.
3) ابن شعبه حرانى، تحف العقول عن آل الرسول ص، 1جلد، جامعه مدرسین - قم، چاپ: دوم، 1404 ق.
در مقابل عدالت ، صفت ظلم و ستم می باشد ، ظلم یعنی تجاوز و یا کوتاهی در مورد حق دیگران .
دین مقدس اسلام، آیین مبارزه با ظلم و ستم در تمامی ابعاد آن است ، خداوند حکیم در دهها آیه قرآن خود را زا ظلم مبری دانسته و مردم را نیز از آن بر حذر داشته و ستمکاران را به شدت تهدید نموده است .
آیه اول: ان الله لا یظلم مثقال ذرة ؛ همانا خداوند به مقدار ذره ای هم ستم نمی کند. ( نساء، آیه 40)
آیه دوم: فویل للذین ظلموا من عذاب الیم؛ پس وای بر ستمکاران از عذاب دردناک (انعام، آیه 21)
آیه سوم: انه الظلم لا یفلح الظالمون؛ همانا ستمکاران رستگار نمی شوند. (زخرف، آیه 65)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اتقوا الظلم فانه ظلمات یوم القیامة؛ از ظلم اجتناب کنید که ستم در روز قیامت ظلمت است. (وسائل الشیعه، ج 11، ص 338)
ادامه مطلب ...برنامه ما این است که نه ظلم بکنیم و نه ظلم بشنویم .
نه به کسی ظلم می کنیم و نه زیر با ر ظلم می رویم .
نه ظلم به دیگران می کنیم و نه زیر بار ظلم دیگران می رویم .
ملت اسلام پیرو مکتبی است که برنامه آن مکتب خلاصه می شود در دو کلمه : لا تَظْلِمونَ و لا تُظْلَمون
ما تحت رهبری پیغمبر اسلام این دو کلمه را می خواهیم اجرا کنیم: نه ظالم باشیم و نه مظلوم .
آنقدر که ظالم ضرر می برد از ظلمش ، مظلوم از ظلم ظالم آنقدر ضرر نمی برد .
ملت ما در مقابل حق و عدالت تسلیم است ، چنانچه در مقابل ظلم و جور ایستاده است .
ترک ظلم ستیزی و مرگ تفکر عدالتخواهی باعث سلطۀ اشرار و ستمگران بر جامعه میگردد و شریعت و دین (و در واقع تفکر دینی و مذهبی) نیز قوام و پایۀ خود و در نتیجه قدرت پویایی خود را از دست میدهد. امام علی(ع) در این ارتباط میفرماید:
«قوام الشریعة الامر بالمعروف و النهی عن المنکر» (قوام و جوهرۀ وجودی شریعت، امر به معروف و نهی از منکر است.)
عوامل متعددی باعث مرگ تفکر ظلمستیزی و عدالتخواهی میشود که برخی از آنها عبارت است از:
1 - ترس از زیان مالی و جانی؛ به گونهای که افراد حفظ خود و جان خود را از عدالتخواهی و قیام برای برپایی عدالت برتر و بالاتر میدانند و چون احساس خطر میکنند لذا لب فرو میبندند و ظلم همچنان بر سلطۀ خود ادامه میدهد
2 - ضعف ایمان دینی؛ با کاهش قدرت اعتقادی افراد و سست شدن ایمان آنها، توانایی ایستادگی در مقابل ظلم و ستم را از دست داده به همین جهت از ظلمستیزی و عدالتخواهی روگردان میشوند.
3 - حرص و طمع و دنیاپرستی؛ طمع و دنیاپرستی تفکر ظلم ستیزی و عدالتخواهی را میمیراند و تفکر تملقگرایانه و چاپلوسی را احیا میسازد. وقتی انسان به دام حرص و آز گرفتار میشود، قدرت «امر به معروف» و «ستیز و مبارزه با ظلم و بیعدالتی» و جرأت بر مقابله با کژیها و نارواییها را از دست میدهد.
4 - ندادن احتمال اثر؛ یکی دیگر از عوامل عمدۀ مرگ تفکر ظلمستیزی، ندادن احتمال اثر فوری و در زمان است. به گونهای که افراد استدلال میکنند که مبارزه ما اثر ندارد و کسی آن را نمیپذیرد و بدینسان تکلیف را از دوش خود ساقط میکنند. اینگونه افراد فکر میکنند، تأثیر مقابله با ظلم و بیعدالتی باید آنی و گذرا و فوری باشد. در حالیکه در مبارزه با ظلم و ستم و بیعدالتی و قیام در راه حق همیشه نباید منتظر اثر و نتیجه بود بلکه باید آن را به مثابه تکلیف نگریست.
5 - روحیه سازشکاری و مداهنه با اهل ظلم و ستم ستمگران و جباران؛ سازشکاران توانایی ظلمستیزی و عدالتخواهی را از دست میدهند و به علت سازش و مداهنه حاضر به همکاری با ظلم میگردند.
6 - حفظ آبرو؛ برخی نیز به اعتبار اینکه مبارزه با ظلم و ستم و بیعدالتی در جامعهای که در تمام ابعاد آن بیعدالتی حاکم است، نتیجهای جز رفتن آبروی آنها و پایمال شدن شخصیت آنها به دنبال ندارد؛ از این رو به علت سرزنش مردم و ملامت دیگران از مبارزه با ظلم و بیعدالتی چشم میپوشند. در حالیکه در روایات آمده است:
«... وصکوا بها حیاهم و لاتخافوا فی الله لومة لائم». (... و پیشانی بدکاران را محکم بکوبید (با آنها بستیزید) و در راه خدا از ملامت و سرزنش دیگران هراس نداشته باشید.)
7 - جبرگرایی؛ جبرگرایی مسلکی فلج کننده و میرانندۀ تفکر ظلمستیزی و عدالتخواهی است و دست تطاول زورگویان را درازتر و انتقام و دادخواهی مظلومان را تنگتر میکند.
8 - برداشتهای غلط؛ از سایر ابعاد دینی چون صبر، توکل، حلم، انتظار فرج.
9 - جامعهگریزی؛ و دوری از مردم و جامعه که باعث بیاعتنایی و بیخبری میگردد.
یکی از بزرگترین عوامل انحطاط جوامع بشری این است که طرز تفکر افراد و جامعه در مورد مبارزه و مقابله با ظلم و ستم و طرز تصور آنها در مورد عدالت و عدالتخواهی بمیرد. در این صورت جامعه در برابر ظلم و ستم تسلیم میشود و ظلم و ستم را میپذیرد و لذا اشرار و بدترین افراد بر جامعه مسلط میگردند. امام علی(ع) در بخشی از سخنان خویش تفاوت آگاهانه و ترک امر به معروف و نهی از منکر را دلیل اصلی سقوط تمدنها میداند.
«... لاتترکوا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فیولی علیکم اشرارکم». (امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که تبهکاران بر شما چیره میشوند.)
در هیچ مکتبی به اندازه ی اسلام بر مبارزه با ظلم و دفاع از حقّ خود و اجتماع تأکید نشده است. از منظر اسلام ، ظلم ستیزی از وظائف تک تک مسلمین می باشد و اگر کسی این فریضه را به جا نیاورد گناهکار است و در روز قیامت مجازات خواهد شد. رسول الله صلى اللَّه علیه و آله فرمود: « مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم ـــــ هر که صبح کند و به امور مسلمین همت نگمارد ، از آنها نیست ، و هر که بشنود مردى فریاد می زند که « ای مسلمانها به دادم برسید» و جوابش نگوید (به داد او نرسد) مسلمان نیست. » (الکافی ، ج2 ،ص164 )
حسابرسی آخرت نه تنها ما را از ظلم ستیزی باز نمی دارد ، بلکه خود عاملی برانگیزاننده برای ظلم ستیزی است ؛ چون اگر کسی ظلم ستیز نباشد ، در آخرت مجازات خواهد شد.